۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

فقط آقاي مهاجراني بخواند!

عطا جان در اين جريانات نا موافق ابوعطاي شما آواز خوشايندي نيست! من ودوستانم ودوستان دوستانم در اين يكساله بعنوان مدعيان جنبش سبز به خيابان آمديم درمقابل حكومت فرياد هل من مبارزسرداديم وچهره ي واقعي آنرا نمايان ساختيم. حكومت ولايت فقيه اين دستپخت نا مطبوع امام وجمهوري اسلامي هم با باطوم وگلوله وگازهاي شيميايي اش ما را نواخت مجروح كرد وبه اسارت برد..هم دوستم كه اسير شد وهم دوست دوستم كه شهيدشد وهمينطورمن كه فقطچوب وچماق خورده بودم همه در يك عقيده ويك شعاربا هم مشترك بوديم.ما نه سلطنت طلب بوديم نه مشاركتي ونه اصلاح طلب نه چپ را ميشناختيم نه راست را ما همه در يك شعارمشترك بوديم آنهم مرگ براصل ولايت فقيه... ولايت فقيهي كه آن را دراين سي ساله هم به صورت تئوري آزموده ايم هم به صورت عملي تجربه كرده ايم...ما مدعيان جنبش مردمي سبز ايران از نظام جمهوري اسلامي وهمه ي متعلقات آن تبري مي جوييم!

۱۳۸۹ تیر ۸, سه‌شنبه

اعتكاف بدعتي ار حكومت تنبل پرور!

از آخونده ميپرسند حاج آقا تا حالا از خودت كون گشادترهم ديدي!.ميگه: البته الا ماشالله! اونهايي كه ميرن سه روز توي مسجد اعتكاف ميكنن ومرتب به هم ميگن حاجي التماس دعا!

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

درد دلي با مقام عظماي وقاحت!

آقاجان من بسيجي يك بي پدر! امروز روز پدر دلم از بي كسي گرفته است هر چه ميگردم كسي شايسته تر از شما نميتواند در حقم پدري كند تما م خصلتهاي حرامزدادگي در وجودمبارك شما هم موج مي زند...اجازه بفرماييد شمارا پدر بنمام كه به" پير تماران" قسم هرچه فكر ميكنم ميبينم چه خوب مادرم را گاييده اي اين هم دليلي مضاعف در سال همت مضاعف !

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

تنها ودرمانده!

مقام نا معظم در اين يكساله چه خوب تنها شدي وچهره ي واقعي ات نمايان.اين تك بيت چقدر وصف حال اين روزهاي شماست ...
نه درسر كلاه و نه درپاي كفش/عيان از عقب خايه هاي بنفش!

۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

تو یک دیوار نویس شریفی ومن یک هرز نویس ردیف!

ای برادر دیوار نویس! یک افشانه ی رنگ سبز تو می ارزد به هزار مقاله ی من وبلاگ نویس! تو مردم کوچه وبازارواهالی بعضا نا اگاه وخاکستری را سبز میکنی من امایک وبلاگ نویس الکی خوشم که برای قشری آگاه و صاحب نظر اظهار فضل میکنم ...مرحبا به تو که در میدانی واقعی با دشمن در جنگ و گریزی اما من زیر سقف امن خانه ام در حالی که فنجان قهواه م روی میزست وسیگار گوشه ی لبانم دود میشودکیبرد میفشانم...هر دو قلم میفرساییم اما تو کجا ومن کجا...هر دو در دو فضای متفاوت مینویسیم مرگ بر دیکتاتور اما نوشته ی تو کجا وهرز نوشته ی من کجا...از امشب با تو همرزمم اگر توان وشهامت ایستادن کنار یک دیوار ونوشتن یک جمله را ندارم حداقل میتوانم در حال حرکت افشانه ی سبز رنگ را فشار دهم وفرار کنم!